بخش اوّل: معرفت و ایمان به شأن و مقام قرآن
جهل به موقعیت قرآن موجب مى شود که نتوانیم ارتباط صحیحى با قرآن بر قرار سازیم و با آن مأنوس شویم از این رو ادامه ارتباط غلط، زدگى و تنفّر را در پى خواهد داشت.
رسیدن انسان به بن بست شناخت خود و مرتبه خود و مقصد و غایت خویش و درک عدم گره گشایى غریزه، عقل، قلب و تجربه و علوم بشرى از معضلات اساسى انسان، آدمى را با تواضع و فروتنى و دردمندى سوى وحى الهى مى کشاند:
....
تعبیر «عزیز و حمید» اشاره به ذلت و پستى اى دارد که به سبب دور شدن از فرهنگ وحى، بشریت را فرا گرفته است.
قرآن کریم در ارتباط با انسان، مقاماتى را داراست مقام هدایت و رهبرى، تذکر و ارشاد و بشارت و انذار و غیره، از میان این مقامات، مقامى خاص وجود دارد که دو خصوصیت مهمّ را داراست:
اوّل: اغلب مقامات دیگر در این مقام، نهفته است.
دوّم: اولیّه ترین و ضرورىترین شأن و مقام، در برخورد با بشریّت گمراه و درمانده محسوب مى شود؛ این کدام شأن و مقام مى باشد؟ قرآن پاسخ مى دهد:
....
این مقام، «مقام طبابت» روح و فکر بشر مى باشد؛ اصلاح اندیشه فاسد و درمان فساد اخلاقى و آلودگى روح، و این مقامى است که بشر به به نبست رسیده، در به در، به دنبال یافتن آن در جستجو و تکاپوست.
این مقام در واقع شأن انحصارى خداوند عالم مى باشد؛ این خداست که درمان کننده دردها و امراض بشر مى باشد، از این رو در دعاى «جوشن کبیر و کمیل» دردمندانه او را چنین مى خوانیم:
...
بارزترین جلوه طبابت خداوند، از طریق کلامش، قرآن و اولیائش، پیامبر و اوصیاء پیامبر متحقق گشته است.
قرآن و معصوم (ع) به اذن الهى، مقام طبابت بشر را با هم بر عهده دارند به همین جهت حضرت على (ع) پیامبر اسلام را چنین معرّفى مىنماید:
...
...
...
از آنجا که قرآن کریم سمت طبابت را از خداوند عالم اخذ کرده است، پس نسخه اش منحصر به فرد و قطعى است:
...
قرآن کریم به تمام حوزه هاى معارف انسانى، در آن چه که به درمان و هدایت و رشد فکر و روح بشر مربوط مى شود، نظر داشته، روشنگری ها و ضوابط و احکام آنها را بیان فرموده است و هیچ مسأله اى نیست که قرآن آن را فرو گذاشته و نظر قطعى خود را در آن زمینه بیان نکرده باشد؛ این وسعت برخورد و قاطعیت در حکم، از استحکام پایگاه قرآن، ناشى مى شود، که سخن خالق عالم است و محیط بر همه عوالم، و آگاه بر مصلحت بشر است و در حلّ معضلات[1] خبرگى دارد:
....
بر این اساس قرآن کریم تمام مکتبها و مدّعیان هدایت و ارشاد بشر را به مبارزه طلبیده مى فرماید:
...
این هجوم و جسارت قرآن با وجود کبر و غرور مدّعیان، تاکنون بدون پاسخ مانده است، و جرأت رویارویى مستقیم با قرآن را در خود ندیده به کذب و افترا و تهمت متوسل شده اند تا شاید از این طریق، با ستمگرى، جلو نفوذ گسترده قرآن را بگیرند.
بنابراین آنکه روى به این طبیب مى آورد باید از طبابت مدعیان به یأس رسیده باشد؛ تا این یأس حاصل نشود و امیدى بهجاى ماند، نمى توان از طبابت قرآن بهره مند شد چرا که نسخه هاى قرآن، همه با هم مرتبط بوده، در پیوند با هم تأثیر خود را مى گذارد، کنار گذاردن بعضى از آنها، موجب اختلال در تأثیر نسخه هاى دیگر گشته، هلاکت را بهدنبال مى آورد.
انکار شأن قرآن هلاکتى توأم با خفت و خوارى و رسوایى را باعث مى شود:
...
این شدت عمل و خشونت مجازات از آنجاست که فى الواقع، چنین افرادى دین را سپر بلا و پلى براى رسیدن به امیال پست حیوانىشان قرار داده و آیات خداوند را به بازى گرفته اند که هر چند وقت یکبار، حکمى از احکام خدا را مردود اعلام کرده، دوره اش را گذشته تلّقى نموده، خلق عظیمى را به گمراهى مى کشانند.
روش یهود همواره چنین بود که در برخورد با احکام خدا تا آنجایى زیر بار احکام خدا مى رفتند که با اهداف دنیاشان مطابقت کند در این مسیر تا بدانجا پیش رفتند که هر پیامبرى بر خلاف دلخواه شان سخن مى گفت تکذیبش مى کردند و یا این که به شهادت مى رساندند: ...
تاریخ یهود مملّو است از این جنایت ها و کشتارهاى بی رحمانه؛ هر که به این وضع اعتراض مى کرد بیدرنگ بیرحمانه اعدام مى شد: ...
توجّه به عملکرد سران نفاق و سرنوشت شومشان همچون قوم یهود، از آیات بزرگ خداوندى در این باره مى باشد که به چه رسوایى و ذلّتى هولناک دچار گشته اند که براى کسب عزّت چاپلوسى جنایتکارانى چون صدام را باید مرتکب شوند تا صباحى چند به زندگى نکبت بار خود ادامه دهند:
...
همه آنانکه عبادات قرآن را مى پذیرند، لکن، روانشناسى یا جامعه شناسى، اقتصاد و یا مدیریت اسلام را زیر سئوال برده، به غرب روى مى آورند و یا اینکه دید اسلام نسبت به زن و حجاب و مسائل دیگر را رد مى کنند، همه این ها در مسیر این راه شوم و ذلت بار حرکت مىکنند.
رفقاء هم من می میرم هم شما
متوجه شدی
مات الناس حتی الانبیاء
همه مردم می میرن حتی پیامبران
بیایید به جای حواشی مرگ، قدری به متن و حقیقت مرگ فکر کنیم